اگر همین اول کار به شما بگویم معرفی کتاب که قرار است امروز با ان اشنا شویم 290 سال پیش نوشته شده چه واکنشی نشان می دهید؟شاید بگویید کی حال دارد همچنین کتابی بخواند؟ما حرف مادربزرگ و پدربزرگمان را هم گاهی متوجه نمی شویم چه برسد به ادم های 300 سال قبل! اما مطمئنم وقتی بگویم این کتاب به مسافرت ان هم از نوع عجیب و غریبش مربوط است حتما شما هم هوس خواندنش را می کنید.هنوز هم نتوانستید حدس بزنید این بار چه کتابی را در نظر دارم؟خب زیاد به خودتان فشار نیاورید چون حال و حوصله تان را برای خواندنش نیاز دارید.کتاب این دفعه مان ((سفرهای گالیور)) است.

شاید خیلی از شما فیلم یا انیمیشنی از این کتاب دیده باشید،یک قطعه موسیقی درباره اش شنیده باشید،به تماشای نمایشی با این نام رفته باشید،کمیک استریپی از ان به چشمتان خورده باشد،عروسک ها و مجسمه هایش را خریده باشید،سریال های تلویزیونی کمدی اش را دیده باشید و خیلی چیزهای دیگر.اخر می دانید این کتاب نه تنها در زمان خودش که حتی همین حالا هم ان قدر معروف است که هر نوع محصولی که فکرش را بکنید درباره ی ان ساخته اند.می خواهید بدانید چرا این داستان این قدر معروف شده است؟

جاناتان سوییفت نویسنده ی این کتاب با اینکه در جنگ های ایرند شرکت کرده بود و مسئولیت های ی و مذهبی هم داشت.علت ان را می توان نوشتن یک داستان خیالی دانست که به زمان و مکان محدود نمی شود.یعنی ادم ها در هر دوره ی زمانی و در هر کشوری می توانند خیالشان را به کار بیندازند و همراه گالیور به سرزمین های عجیب و غریب سفر کنند.گالیور شخصیت اصلی این کتاب ناخدایی بود که در طول داستان به خاطر مشکلاتی که برایش پیش می امد مجبور می شد به جزیره ای پناه ببرد.مثلا کشتی اش می شکست و او راهی نداشت جز اینکه خودش را به نزدیک ترین خشکی برساند.

برای همین هم در طول داستان به چهار جزیره ی عجیب و غریب رفت و شرح ماجراهایی را که برایش اتفاق افتاده بود نوشت.دفعه ی اول بعد از شکستن کشتی اش توسط امواج به جزیره ای برده شد به نام ((سرزمین لی لی پوت ها.)) محل زندگی ادم کوچولوهایی که اندازه ی انگشتش بودند و در دو سرزمین همسایه مدام با هم سر شکستن تخم مرغ از بالا یا از پایین دعوا می کردند.

دفعه ی دوم باز هم کشتی اش شکست و این بار به سرزمینی به نام ((براب دینگ نگ)) رفت که برعکس قبلی بود.یعنی این بار گالیور یک کوتوله به حساب می امد.چون ساکنان ان جزیره حسابی غول پیکر بودند و او را توی یک قوطی کوچک نگه می داشتند.سومین بار جزیره ای عجیب در اسمان دید و ساکنین جزیره او را بالا کشیدند.ان ها به شدت درگیر علم بودند و دلشان می خواست از هر چیز ساده و پیش پا افتاده ای استفاده ی علمی کنند.

اسم این جزیره ((لاپوتا)) بود.چهارمین بار هم به سرزمینی رفت که اسمش ((هوئی هنم)) بود.جایی که اسب هایش از ادم ها باهوش تر بودند و بر انسان ها حکومت می کردند.اگر شما به جای گالیور بودید این جزیره ها را ترک می کردید یا در یکی از ان ها می ماندید؟اصلا کدام یکی از بیشتر دوست دارید؟جزیره ی لیلی پوت ها یا یک جزیره ی علمی که از خیار هم نور تولید می کنند؟

شاید شما هم به اطلاعات بیشتری نیاز دارید.پس بهتر است زودتر کتاب سفرهای گالیور را بخوانید تا راحت تر بتوانید تصمیم بگیرید که اگر یک روز وسط دریا بودید و کشتی تان شکست کدام جزیره را برای ست انتخاب کنید.


خبرهای خوبی در راه است.

اولین شعر را چه کسی سروده است؟

حال و هوای روز اول من برای رفتن به مدرسه.

هم ,جزیره ,ی ,ان ,ها ,کتاب ,این کتاب ,بودند و ,کشتی اش ,این بار ,عجیب و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پیچ و مهره آژاکس وادی قلم تعمیرات پکیج ایران رادیاتور و بوتان کانکس | مدرن کانکس اموزش سرمایه گذاری در بورس جنبش مبدا تولید تجهیزات آشپرخانه صنعتی پارس استیل از آفتاب خرید و فروش انواع ضایعات اهن در تهران افزایش قد